کمک کن به خودت ✌︎

میدونی وقتی پدره این خبر رو شنید داشت دیونه میشد
یکی از دوست های پسرش که داشت باهاش غذا می‌خورد گفت
عمو شماره هتلش رو داری
مامان پسره سریع گفت
شمار باشگاهشون چی اون رو که داری
پدره هم گفت شماره هتل دارم
وقتی رفت کاغذ رو برداره دید نوشته روش به دلیل خیس شدن کاغذ قابل خوندن نیست
دوست پسره گفت چی کار کنیم
پدره گفت پسرم تو یه دفتر یادداشت نوشته همین رو بدو رفت سمت اتاق پسرش ولی دفتر یادداشت تو کشو بود و درس هم قفل داشت
کلید دست پسره خارج از کشور
پدره اینقدر نگران و پریشون بود که حتی یک لحظه به فکر خودش نبود که تازه از بیمارستان مرخص شده
همچین زد قفل کشو شکست که دست خودش چول شد
نمیدونی وقتی میخواست از رو کاغذ بخونه چجوری دستش می لرزید
وقتی منتظر بودن تا پسره جواب تلفن رو بده و اون رفته بود حموم
چه جوری داشت تو تلفن داد میزد سر کارکنان که واقعا پسر من زنده است مطمئنی
در حدی که کارکنان گیچ شده گفت به خدا خودم دیدم با چشمای خودم دیدم پسرت رفت حموم
ولی میدونی وقتی داشت با پسر حرف میزند
نه گفت تو خوبی
نه گفت هواپیما سقوط کرد
نه گفت چرا تلفن جواب نمیدی
هیچی فقط گفت
اونجا بارون میاد مراقب خودت باش .

یادت باشه گاهی آدم ها احساسات واقعی خودشون رو بروز نمیدن
گاهی هم به خاطر شرایط نمی تونند
وگرنه به فکرتن
اگه میگی نه
منم میگم مگه تو تو بدن اونی یا ذهنش رو می خونی که اینجوری قاطع میگی نه
فکر می‌کنی همسری که از رو اجبار و مثلاً بی دلیل از همسرش جدا میشه عاشق نیست ؟
به میل خودش جدا میشه نه از کجا معلوم تهدید شده باشه
تهدیدش کرده باشند با با ارزش ترین چیزش که جون همسرش باشه هوم ؟